باور کردم که میتوانم حال دلم را خوب کنم. باور کردم که زندگی برای من خوشایندتر از آن است که فکرش را میکردم. 

باور کردم که وقتی باران می آید، گنجشک ها از سرما باد میکنند، جیک جیک محوی از خود بروز میدهند و آب خنک پاییز را در نوکشان بالا و پایین میکنند. سرشان را به طرف آسمان میگیرند و بلند میگویند:جیک!

باور کردم که صدای باران هرچقدر هم عاشقانه و "رمانتیک" باشد به پای صدای عربده های پدرم نمی رسد. من به زندگی خود برگشته ام، به آن حقایق دلچسبی که هر روز از بودنشان دلم غنج میرود. من این روزها، بدجوری به زندگی بازگشته ام.

 

+رفقا خوبید؟ من تصمیم گرفتم نظرات را باز کنم. بابت این مدت ببخشید. امیدوارم دلخور نباشید یا برداشت بدی نکرده باشید. آدم گاهی مجبور میشه.

خوبید خلاصه؟


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها