مرد رعیت چنان باولع کار میکرد که جانش خیس عرق شده بود.

انگار که وضو گرفته بود، غسل کرده بود!

 

 

+من هم امیدوارم که حال شما خوب باشد. امیدوارم که زحمت مردم ما تلف نشود. همین الان که اینها را مینویسم، در دلم آشوب است. به قول ننه انگار تو دلم رخت میشورن!

آیا چشمان تو حقیقت را به من میگوید؟ یا زندگی از ابتدا چیزی دیگر بوده است؟ 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها