دست و دلم به نوشتن نمیرود. همین که در دلم تو را آرزو کنم کفایت میکند، این نوشتن ها بیشتر آدم را خرفت میکند. 

من حس میکنم وقتی آدم خودش را زیر آرزوهایش مخفی میکند، از زندگی کردن بازمیماند، عاجز میشود.

در زندگی عاجز میشویم، فرسوده میشویم، پیر میشویم، عاشق میشویم، پدربزرگ میشویم، مادربزرگ میشویم، اما هیچوقت آدم نمیشویم. ما، هیچوقت دست و دلمان به آدم بودن نمیرود. چقدر خرفت شده ایم!

 

به تاریخ امشب، در اتوبوس بازگشت از سر کار. وقتی خسته بودم، وقتی دلم میخواست کمی بخوابم، وقتی دلم هوای خنده هایت را کرده بود.

به تاریخ همین الان که بعد از نوشتن پاراگراف بالا، از شیشه اتوبوس به بیرون نگاه کردم و وخامتم را فریاد زدم.

 

+خوش باشید. چرا انقدر وبلاگ ها کم کار شده اند؟ بنویسید، نگاه نکنید بی صدا میخوانیم، لطفش به این است که میخوانیم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها